-

- «به کجا چنين شتابان؟»
گَوَن از نسيم پرسيد.
 
- «دل من گرفته زينجا،
هوس سفر نداری
زغبار اين بيابان؟»
 
- «همه آرزويم، اما
چه کنم که بسته پايم....»
 
- «به کجا چنين شتابان؟»
- «به هر آن کجا که باشد به جز اين سرا سرايم.»
- «سفرت به خير! اما، تو و دوستی، خدا را
چو از اين کوير وحشت به سلامتی گذشتی،
به شکوفه ها، به باران،
برسان سلام ما را.»


اثر: محمدرضا شفیعی کدکنی


تاريخ : 16 / 3 / 1391برچسب:کویر وحشت, شتابان, باران, سفر, | نویسنده : یار دبستانی|

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 16 صفحه بعد

.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • ایف آی دی